loading...

مسیر نامعلوم

بازدید : 120
سه شنبه 19 آبان 1399 زمان : 6:37

راستی برنامه نماز تا امروز با موفقیت پیش رفته

بار قلبمو سبک میکنه ؟

آره میکنه

میدونی چیه

با خدا بیشتر حرف میزنم

نکنه یروزی دردام یادم بره دیگه باهاش حرف نزنم و مراقب نباشم و ولم کنه ؟!

بجز خدا مگه کسه دیگه‌‌‌ای هم دارم ؟

«توهین به مقدسات» و «مرزهای آزادی بیان»
بازدید : 122
سه شنبه 19 آبان 1399 زمان : 6:37

دوروزه اینجا ننوشتم

نکه قلبم سبک شده باشه

روز ب روز سنگین تر میشه

نشونه‌ها بیشتر میشن

میدونی چیه ؟

هروقت کسی میاد و یچیزایی میگه

مرگ مامان بیشتر برام واقعیت پیدا میکنه

بقیه وقتا یادم میره ، ینی سعی میکنم فک کنم تهرانه یا مثلا تو اتاقه

دلم تنگ شده

تو ایتا و تلگرام براش پیام میزارم شاید یروزی خوند (احمقانه ترین شاید دنیا:( )

«توهین به مقدسات» و «مرزهای آزادی بیان»
بازدید : 125
سه شنبه 19 آبان 1399 زمان : 6:37

امروز صحبت رفتار بد کادر درمان شد

یروز اینجا از تمام رفتارهای بدی ک باهامون شد مینویسم

تمام رفتارایی ک اون موقع هیچ پاسخی براشون نداشتم جز یه مورد

هرکسی اندازه خودش زبون داره

ولی وقتی عزیزت زیردستشون باشه ...

«توهین به مقدسات» و «مرزهای آزادی بیان»
بازدید : 120
يکشنبه 17 آبان 1399 زمان : 1:38

دوباره بیمارستانم

سرم وحشتناک درد میکنه

وسط راه حالت تهوع هم داشتم

گفتم نکنه سرم ضربه خورده خودم نمیدونم :|

تیم داداش و زن داداش اینا :)))
بازدید : 137
يکشنبه 17 آبان 1399 زمان : 1:38

دلم برا دستات تنگ شده مامان

خیلی زیاد

منو ببخش که بهت نگفتم ...

بازم مثل همیشه اشتباه کردم

الان به همه چی آگاهی لطفا حالت خوب باشه

فقط زمانی ک حالت خوب باشه حال منم خوب میشه

دلم برای صداتم تنگ شده

تصورم ازت رویاگونه شده

دلم واست تنگ شده

کاشکی بودی ۴۰ سال خیلی کوتاه نبود ؟

خدایا شکرت ...

تیم داداش و زن داداش اینا :)))
بازدید : 116
شنبه 16 آبان 1399 زمان : 21:37

امروز پشت سرهم چندتا نشونه دیدم

راجع اینکه حالتون بده حتی یه درد کوچیک برین دکتر

دارم فکر میکنم شاید میشد مامانو نجات داد ما اهمال کردیم

هرچی گفت حالم خوب نیست باور نکردم باور نکردیم

از عذاب وجدان دارم خفه میشم واژه درست تریه

حالم خوب نیست

چندتا فیلمای لحظه اخر و چنددقیقه بعد فوتشم نگاه کردم حالم بدتر شد دستشو گرفتم تا نبضشو بگیرم و نبض نداشت

نمیشه گریه کنم حالم بدتر میشه

دلم میخواد باهاش صحبت کنم

تو گوشیم هیچ فیلمی‌از زنده بودنش ندارم از هرچیز چرتی عکس دارم جز ادم مهم زندگیم که احتمالا اون موقعا نمیدونستم چقدر مهمه و ازش فیلم و عکس نمی‌گرفتم انقدر احمق بودم ک فکر میکردم حافظه گوشیم پر میشه

۲۰ کیلو کاهش وزن داشت و من فکر میکردم خیلی خوبه داره لاغر میشه منم رژیم گرفتم تا لاغر بشم

اما مامان هی و هی لاغرتر شد روزی ۱ کیلو ... اون موقع رفتیم دکتر و آندوسکوپی و تشخیص سرطان معده‌‌‌ای ک کل بدنشو جز کبد گرفته

بعد شیمی‌درمانی سوم کبدشم درگیر شد و چندروز بعدش قبل شیمی‌چهارم فوت کرد

احساس بدبتتی و بیچارگی تام دارم و حقیقتا دلم میسوزه

درسته بعد مریضیش همه تلاشمو کردم و همش پیشش بودم ولی انقدر احمق بودم ک زودتر نبردمش دکتر

من بدترین دختر دنیا بودم ک بهترین مامان دنیارو داشت خودم میدونستم همه اعتماد به نفسم و هرچی دارم ندارم ازونه چرا بیشتر مراقب نبودم ...

جدول بازیها و آنالیز مسابقه نشاط و نود 15 تایی شماره 264 – جمعه 16 آبان
بازدید : 112
شنبه 16 آبان 1399 زمان : 21:37

الان ک نمازمو خوندم ولی از فردا یه لیست درست میکنم تا اخرهفته بلکه بتونم با برنامه ریزی عین ادم نمازامو بخونم شاید عکسشو اینجام گذاشتم و خب مسلما خودمم بررسی میکنم نوشته‌های وبلاگو ببینم حالم بهتر میشه یانه

امید ب خدا

جدول بازیها و آنالیز مسابقه نشاط و نود 15 تایی شماره 264 – جمعه 16 آبان
بازدید : 114
جمعه 15 آبان 1399 زمان : 14:39

به یه نکته مسخره پس ذهنمم اشاره کنم ؟

دلم از یه نفر توجه میخواست

یعنی یه آدم خاص که نو رفت و آمدای معمولی میدیدمش ، توجه کرد ...

اما من ازونجا به بعدشو بلد نبودم و نیستم هم

اصلا نمیفهمم، گیریم توجه هم کرده بود منم پاسخ مناسبی مبنی بر ادامه توجهش میدادم ، بعدش چی ؟

باز خوبه از عقلم استفاده میکنم به بعدش فکر میکنم وگرن الان از دست رفته بودم

خواب تو خواب ....
بازدید : 120
جمعه 15 آبان 1399 زمان : 14:39

مهمونا رفتن

یکم با داداش کوچیکه درس کار کردم مسواکشو زدم و اینا (بماند ک دوباره الان کلوچه خورد )

اومدم بشینم پای کارای شخصیم که متوجه شدم خیلی خوابم میاد

حالا با خستگی و کارای خونه و این دوتا بچه و هی مهمون اومدن چیکار کنم ؟ :((((

ما هیچوقت نمیفهمیم مامانا چه کار بزرگی میکنن که حواسشون به همچی هست تا وقتی که از دستشون بدیم

مساله اینه ک نمیخوام بین کارای خونه و کارای شخصی و کاری خودم تعادل ایجاد کنم بابا من اصلا دلم نمیخواد شغل خانه داری رو داشته باشم !

چی کنم حالا با اینهمه اجبار ؟ با شخصیت فداکار مسئولیت پذیر کوفتیم ؟ با این حس که مامان داره نگات میکنه حواست باشه ؟ بااین حس ک فک میکنم الان تموم میشه هفته دیگه تموم میشه ولی قرار نیست مامان زنده بشه ؟

+ سیستم ذهنیم طوریه که برای فرار از خاطرات بد همه چی رو فراموش میکنه ، مساله اینه که حافظم خیلی کم شده خییلیییییی کوچکترین حس منفی از هرلحظه باعث ازبین رفتن تمام خاطرات اونروز میشه ؛ ترسناک شده برام :(((

دقیقا تو نقشه راه آرزوها تعبیر درستی از زندگیم داشتم : باتلاق

تعبیر آیندم چی بود ؟ شنا تو اعماق دریا

دارم دیونه میشم ازینهمه فکر و خیال و آشفتگی :((((

تازه حوصله حرف زدن با کسیو ندارم میدونم نیاز دارم ولی ...

ایشالا که دارم از بین نمیرم

امید ب خداا

دلم راهیان نور هم میخواد ضمنا

دوباره اشاره کنم حس میکنم دارم دیونه میشم

خواب تو خواب ....
برچسب ها life 67 ,
بازدید : 171
جمعه 15 آبان 1399 زمان : 14:39

امروز با paint یه هرم غذایی برا پسرعمه کشیدم

خودم اصلا فک نمیکردم اونو با نقاشی میزنن ممون بود با فوتوشاپ بزنم اگه خودش نمی‌گفت

من باگوشی کلی پوستر زدم تاحالا نمیدونم چرا زورم میاد با فوتوشاپ شروع کنم

حتی دیشبم با متن نگار مهرخاتم طور برا گروهمون درست کردم ابتدایی بود ولی خب میشد!

جدیدا با گوشی نشد نداریم

بالا پایینای زندگیمو اینجا مینویسم ازین ب بعد‌‌ان‌شاء الله

خواب تو خواب ....
برچسب ها life 66 , life 660cc ,

تعداد صفحات : 4

آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی