loading...

مسیر نامعلوم

بازدید : 127
سه شنبه 12 آبان 1399 زمان : 10:40

حقیقت اینه که از همون لحظه‌‌‌ای ک مجبور شدم ساعت تقریبا ۷ از بیمارستان تنها بیام خونه یجوری شدم

نه تنها سرخاک و مراسما خیلی گریه نکردم بلکه الانم خیلی گریم نمیاد

ششم اینطور بنظر میرسید ک بخوام تاابد گریه کنم

یه اتفاق عجیبی بین همه اینا رخ داد ک اینطوری شدم

شایدم واقعا اگه ادم بدونه کسی پشتش هست و پشتش گرمه اگر بدونه گریه ش برادر ۵ سالشو اذیت نمیکنه اگر بدونه وقتی گریه کنه کسی هست گریش بیاد

نه

امروز وقتی خودم و خدا و مامان تنها شدیم گریم گرفت ، منظور از مامانم ک همون سنگ سرده کوچیکه روی مزارشه ، اون لحظه میدونستم خدا هست

حالا چه موضوع مهمیه این گریه کردن ؟ اره هست واقعنم هست

کتابهای اسمانی (قرآن): پیامبران پیش از پیامبری چه دین و ایمانی داشتند؟
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 4

آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی